شیطونک

Simplicity is the ultimate sophistication

شیطونک

Simplicity is the ultimate sophistication

خبر داری ای استخوانی قفس که جان تو مرغی است نامش نفس؟ چو مرغ از قفس رفت و بگسست قید دگر ره نگردد به سعی تو صید نگه دار فرصت که عالم دمی است دمی پیش دانا به از عالمی است سکندر که بر عالمی حکم داشت در آن دم که بگرشت و عالم گراشت میسر نبودش کز او عالمی ستانند و مهلت دهندش دمی برفتند و هرکس درود آنچه کشت نماند بجز نام نیکو و زشت چرا دل بر این کاروانگه نهیم؟ که یاران برفتند و ما بر رهیم پس از ما همین گل دمد بوستان نشینند با یکدگر دوستان دل اندر دلارام دنیا مبند که ننشست با کس که دل بر نکند چو در خاکدان لحد خفت مرد قیامت بیفشاند از موی گرد نه چون خواهی آمد به شیراز در سر و تن بشویی ز گرد سفر پس ای خاکسار گنه عن قریب سفر کرد خواهی به شهری غریب بران از دو سرچشمهء دیده جوی ور آلایشی داری از خود بشوی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد