دلم هوای خزان کرده است
دلم هوای کوچ پرنده های غریب و پا به پای تمام نقوش بیزاری
دلم هوای پژمردن کرده است
چه بی تفاوتی تلخی
دلم هوای مردن کرده است
کجاست یار؟ کجاست ظلمت؟ کوچه تنهایی؟
دلم هوای ............ ................................................
...
گوش کن ، جاده صدا می زند از دور قدم های ترا
چشم تو زینت تاریکی نیست.
پلک ها را بتکان، کفش به پا کن، و بیا.
و بیا تا جایی ، که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد
و زمان روی کلوخی بنشنید با تو
و مزامیر شب اندام ترا ، مثل یک قطعه آواز به خود جذب کنند.
پارسایی است در آنجا که ترا خواهد گفت:
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه عشق تر است!
تنها عشق به خدا و عشق به والدین عشقی پاک و بارزش است