شیطونک

Simplicity is the ultimate sophistication

شیطونک

Simplicity is the ultimate sophistication

نمایش زندگی

نگاه پر هوس, سکوت چشمان پرصدا, ناز انگشتان لرزان, نور مهتاب معصوم, فریاد قلب بی تپش, دلشوره های باختن, حرمت عشق بی ریا, پرده نازک فاصله, افشان موهای سیاه, حرم نفسهای داغ اما .................

هرگزدرنمایشنامه ای که دیگران نوشته اند بازی نخواهم کرد من خود اصول بازی را می نویسم

خدایا همیشه و در همه حال شکر گذارت هستم

زندگی هنر نقاشی کردن است بدون استفاده از پاک کن

سعی کن طوری زندگی کنی که وقتی به گذشته بر می گردی نیازی به پاک کن نداشته باشی

آبی تر از آنیم که بی رنگ بمیریم از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم تقصیر کسی نیست

که اینگونه غریبیم شاید که خدا خواست که دلتنگ بمیریم

چند روزی بود که با خودم در حال کش و قوس بودم که بنویسم یا نه. امشب هم اصلا نمی خواستم بنویسم میخواستم Drug Interactions رو بخونم که دیدم نمی تونم و حوصله ندارم یعنی یه چیزی بهم نهیب می زد که بنویس.

عجب متنی بود ولی این قصه هم مثل هر داستان دیگری 2 گوینده دارد و هر کدام داستا ن را به سبک خودشون و اون جوری که دوست دارن روایت می کنند و هر کدامشون هم فکر می کنند که خودشان از همه چیز مبرا هستند در حالی که هر کدام ............... هستند.

خدایا چقدر خندیدم این بغلی هم عجب داستانی شده. یا تو خیلی ساده هستی یا من یه نمایش نویس و بازیگر حرفه ای هستم من نمی دانم که کدام هست ولی میتونم حدس بزنم تو چی فکر می کنی
ولی باور کن بغلی اصلا وجود خارجی نداشت (این واقعیت محض است ) یکبار هم گفتم ولی باور نکردی حالا هم باور نمی کنی. اولش فقط سر کاری بود ولی بعدش برام جالب شده بود می خواست ببینم تا کجا می شه سر کارت گذاشت.

آره من تو زندگیم اشتباه زیاد کردم ولی بعضی وقتها تقصیر من نبوده هر کس دیگه ای هم تو اون شرایط و موقعیت بود همون جوری فکر می کرد. ولی خیای زود متوجه اشتباهم شدم و تمام تلاشم رو کردم که متفاوت بشم. تو زندگیم ملاحظه هیچ کس رو نکردم به هر کس هر چی دلم خواست گفتم ولی خودت می دانی که .................

هیچ وقت نخواستی باور کنی همیشه در شک وتردید بودی حتی یک تصمیم رو و به جای اینکه کمک کنی اول با صدای بلند خندیدی بعد هم ظالمانه گفتی شک دارم. خدا رو شکر که تا به حال عهد خودم رو نشکستم.

اون شب برفی تو اون جاده خلوت رو هیچ وقت فراموش نمی کنم یه احساس عجیبی داشتم درونم غوغائی بود دلم می خواست.......کنم و محبتم و احساسم رو به شکل .......... نشون بدم. خدایا همیشه و در همه حال شاکر و سپاس گزارت هستم این قدرت و توانائی رو به من بده که شرمنده و رو سیاه در گاهت نشوم و به عهد خودم پایبند بمانم.




تنها با گلها گویم غمها را
نه کسی آید نه کسی خواند
ز نگاهم هرگز راز من
بشنو امشب غم پنهانم
که سخنها گوید ساز من
تو ندانی تنها همه شب باگلها
سخن دل را میگویم من
چو نسیمی آرام که وزد بر بستان
همه گلها را میبویم من
تنها با گلها گویم غمها را

چون ابری سرگردان
میگرید چشم من در تنهایی
ای روز شادیها کی باز آیی
امشب حال مرا تو نمیدانی
از چشمم غم دل تو نمیخوانی
امشب حال مرا تو نمیدانی
از چشمم غم دل تو نمیخوانی
تنها با گلها گویم غمها را

دل تنگ

امشب بد جوری دلم گرفته راستش یه دل شکسته خسته ام.
خیلی وقت است که دلم می خواد بنویسم همش تو فکر هستم

نمی دانم که شعر زیر از کدام شاعر هست ولی یه جورایی ازش خوشم اومده نمی دونم چرا ولی فکر می کنم توش یه دنیا حرف هست

در مکتب ما فراموشی نیست..... در مسلک ما عشق هم آغوشی نیست
مهر تو اگر به هستی ما افتاد هرگز به سرش خیال خاموشی نیست

دل شکسته ام اندوهگینم امشب هر کدام از تکه های شکسته قلبم می خواد بخونه
دلم می خواد فریاد بزنم تا همه بدانند که پاسخ محبت را چگونه دادند
خدایا کمکم کن یاریم کن

بعد از گسستن ها آن دل شکستن ها
فردا تو می آیِی

بعد از جداییها آن بی وفایی ها
فردا تو می آیِی

خود شکن آیینه شکستن خطاست

زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه ی خود خواند و از صحنه رود

صحنه پیوسته به جاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد

آرزوهاتو یه جا یادداشت کن و یکی یکی از خدا بخواه.خدا یادش نمیره ولی تو یادت میره که

چیزی که امروز داری آرزوی دیروزت بود

دنیای کوچک یک بچه

بچه ها به پنج دلیل دوست داشتنی اند

۱_گریه می کنند چون گریه کلید بهشته.

۲_قهرکه می کنند زود آشتی می کنند چون کینه ندارند.

۳_چیزی که می سازند زود خراب می کنند چون به دنیا دلبستگی ندارند.

۴_با خاک بازی می کنند چون تکبر ندارند.

۵_خوراکی که دارند زود می خورند و برای فردا نگه نمی دارند چون آرزوهای دراز ندارن

گریزانم از این مردم که با من...به ظاهر همدم و یک رنگ هستند

ولی در باطن ............................

بزن باران که دین را دام کردند

شکار خلق و صید خام کردند

بزن باران خدا بازیچه ای شد

که با آن کسب ننگ و نام کردند

آنقدر شکست می‌خورم تا راه شکست دادن را بیاموزم

صدای گریه هامون،نوای هر شب ماست

تو این شب غریبه،صدای تو آشناست

تو این کویر غربت کسی به فکر ما نیست

به فکر آبی دور به فکر دریاها نیست


ساقیا آمدن عید مبارک بادت

وان مواعید که دادی مرواد از یادت

سال نو و نوروز باستانی مبارک

حیران در تضاد دنیا

ما انسان ها میگوییم باران را دوست داریم ولی با چتر زیر آن میرویم . میگوییم قناری زیباست

ولی تو قفس نگه اش میداریم . میگویم گل با طراوت است اما آن را از ریشه در میآوریم.

چطور ممکن است که با این همه ضد و نقیض ها تو را باور کنم که .............