شیطونک

Simplicity is the ultimate sophistication

شیطونک

Simplicity is the ultimate sophistication

من با آنچه میگویی مخالفم، ولی تا پای جان ایستاده ام که تو حق گفتن آزدانه آنرا داشته باشی

رگ جهان در دست پزشک دانا است.درد را می‌‌بیند و به دانایی درمان می‌‌کند.هر روز را رازی‌ است و هر سر را آوازی.درد امروز را درمانی و فردا را درمانی دیگر

در دنیایی که انسانها به ظاهر تو را می بوسند ، در ذهن خود طناب دار تو را می بافند ؛ وقتی در آسمان دروغ می وزد ، چگونه میتوان به رسولان سرشکسته ایمان آورد ؟
آنچه که از دست رفت نمی آید بار دگر ، وآنچه میماند لبخند پشیمانی است

عده‌اى‌ از روى‌ طمع‌ عبادت‌ خدا مى‌کنند، این‌ عبادت‌ سوداگران‌ است‌، وجمعى‌ از ترس‌ بندگى‌ خدا مى‌کنند، این‌ عبادت‌ بردگان‌ است‌، و برخى‌ به‌ انگیزه‌ شکر خدا را عبادت‌ مى‌کنند،این‌ عبادت‌ آزادمردان‌ و بهترین‌ عبادتهاست

به سه چیز تکیه نکن ، غرور، دروغ و عشق.آدم با غرور می تازد،با دروغ می بازد و با عشق می میرد.

خدایا نظر محبت آمیز خود را شامل حال ما بفرما و در رحمتت را دوباره به روی


ما بگشای

همدلی از همزبانی بهتر است
همدلی را خود زبانی دیگر است

انسان سه راه دارد:


راه اول از اندیشه می‌گذرد،این والاترین راه است.


راه دوم از تقلید می‌گذرد، این آسان‌ترین راه است.


و راه سوم از تجربه می‌گذرد، این تلخ‌ترین راه است

در این دنیا که مردانش عصا از کور می دزدند


من از ناباوری محبت را جستجو کردم

شکوه

ای خدا دوباره مثل همیشه عجول وکم طاقت. مثل اینکه هنوز بزرگ نشده ای و به رشد عقلانی نرسیده ای.


خجالت بکش چه زمانی می خواهی بزرگ شوی با این سن وسال باز هم نسنجیده و بدون تامل رفتار میکنی


ای خدا....................

زدم فریاد خدایا این چه رسمیست

          رفیقان را جدا کردن هنر نیست



 رفیقان قلب انسانند خدایا

چگونه بدون قلب میتوان زیست

مناجات

خدایا دلم گرفته خودت کمکم کن. هنوز هم نمی تونم باور کنم . سال سختی داشتم همه چیز خراب شد همه چیز دیگه چیزی نمونده

تازه دارم از شوک خارج می شم خیلی برام سخته. سعی می کنم که بهش فکر نکنم ولی

نمی تونم


خیلی چیزا تغییر کرده دیگه هیچ نشانی از اونی که می گفتن قالتاق هست باقی نمانده. اصلا انگار این آدم اون آدم قبلی نیست .

همه می پرسن چی شده چه اتفاقی افتاده. دلم می خواد داد بزنم ولی فریادم تو گلو خشک می شه فقط نگاه می کنم و می گم هیچی



دلم می خواد بیشتر بنویسم ولی نمی تونم حوصله ندارم........

ای کاش می شد زمان به عقب بر می گشت.


اندکی ابر می خواهم...

                                 تا قطره قطره اشکهایم را در آن بکارم
                                                                                        و وقت درو،
زیر ضربات شلاق گونه اش،
                                        بی رحمانه
                                                         تنبیه شوم...
چرا که گمان می کردم
                                    آرامش نزدیک است!
                                                                  و این در دنیای من ،
گناهیست نا بخشودنی...




تو بارون که رفتی، شبم زیرُ رو شُد!
یه بغضِ شکسته رفیقِ گلو شد!


تو بارون که رفتی، دلِ باغ چه پژمرد!

تمامِ وجودم تو آیینه خط خورد

الهی! ما را پیراستی چنانکه خواستی

الهی! نه خرسندم نه صبور، نه رنجورم نه مهجور

الهی ! تا با تو آشنا شدم ، از خلایق جدا شدم، در جهان شیدا شدم، نهان بودم پیدا شدم.

خدایا به داده و نداده و گرفته ات شکر؛ که داده ات نعمت است، نداده ات حکمت و گرفته ات امتحان!